نفس زندگی
سلام جیگر مامانی چندبار تا حالا برات خواستم مطلب بنویسم ولی یا اینترنت سرعتش کند است یا تو خوابی و بیدار می شی و نمی گذاری یا من دارم درس می خونم به هر حال ببخش مامانی رو اگه نمی تونم زود به زود برات بنویسم. عزیز دوست داشتنی من امشب که این مطلب رو برات می نویسم مامانی اومده بود پیشت و من و پدرت رفته بودیم کلاس. مامانی فردا می خوان برن خونه عمه گینی شیراز. تو کلی با مامانی بازی کرده بودی و تا به اطاقت بردمت خوابت برد. من هم از فرصت استفاده کردم و اومدم توی وبلاگت. راستی عکسهای آتلیه ات هم حدود یک ماه و نیم است که گرفتیم و البته سی دی اون رو تازه گرفتیم حالا چند تا از عکسهاتو می گذارم گلم. عشق مامان هستی یادت نره! ...
نویسنده :
منا
0:46